بسم الله الرحمن الرحیم
#به_قلم_خودم
نماز واژه ای عاشقانه
- تورا سلام میکنم،به آیه ها و سوره ات توراسلام میکنم،به رکعات و سجده ها قرائت و خضوع را و لحظه حضور را سکون تشهد و سلام، قیام را قنوت را بازهمعاشقانه ای از نو… سلام برتو ای نماز وای تکلم واژه ها در زیباترین لحظات با خداوند یکتا..منتظرت بودم..ازنماز واجبی به نماز واجب دیگر همیشه منتظرت می مانم…در بین کارهایم و روز مرگیهایم، تورافراموش نمیکنم..
- خودت عشقت راچنان در سایه روشن قلبم طنین انداختی که فراموش کردنت را نمیتوانم… سلام به رکعات و سجده هایت…سلام به تکبیرت الاحرامت آن گاه که دل از تیرگی ها و دلبستگی های دنیا می شویم و هرچه در دل اندوخته ام را پرده نسیان می کشم تا وارد حریم امن الهی شوم… سلام بر سوره حمدت آن گاه که حمدهایم بخاطر زیباییها وعجائب دنیا و رهگذرانش بر زبانم جاری می شود و تازه می فهمم که همه حمدها از آن خداوند رحمان است… سلام بر رکوعت آن هنگام که خضوع بر سلولهای وجودم اثر می کند و من تسلیم این فعل الهی می شوم…چقدر غرورهایم پیش چشمانم کوچک می شود و چقدر خود را در مقابل عرش کبریاتی الله تبارک و تعالی حقیر می بینم…
- سلام بر سجده ات آن هنگام که خاک سجده گاهم، مرا به موطن اصلی خود باز می گرداند و آفرینشم ازلی ام را را یاد آور می شود و هدف عظیم کمال الهی و تقرب به ذات باری تعالی و قالوا بلایی راکه در عالمی دیگر گفتم …ومدت زمانی پس از آن که حیات دنیایی خود را برای امتحانی بزرگ آغاز نمودم… سلام بر روح تو ای نماز، ای عرصه باشکوه دلدادگی ام با مخلوق بی همتایم و ای همدم تنهاییهایم…در لابه لای لحظات زندگی آن هنگامکه دلم تنگ کسی یا چیزی می شود دوست می دارم تا تورا به خانه قلبم دعوت کنم… نگاه کن…قلبم را می گویم…نگاه کن ..خالی گذاشتمش برای تو…مفاتیح را باز می کنم فهرست نماز ها می آیند..با شوق نگاهشان می کنم و هر کدام مناسب حال کنونی من است انتخابش می کنم… سجاده ام را می گشایم..چادر نمازم را به رایحه عطر گل محمدی(صلی الله علیه و اله وسلم)آغشته می کنم..لباسی سپید و معطر می پوشم… مهمانی ام آغاز می شود…و تپشهای عاشقانه قلبم هم…حالا این ضربان قلب من است که در عالم وجودم غوغا به پا کرده… بیا ای نماز ای واسطه ره یافتن به معراج آسمانی الله تعالی، بیا که شوق رگه های قلبم را به تسخیر خود در آورده….بیا تا آغاز کنم لحظاتی که حتی از عسل هم شیرین تر است…. گفته بودی که رمز آمدن حقیقت و باطنت به قلبم، دل کندن از اغیار است…گفته بودی قلبم را خالی می خواهی تا بتوانی تسخیرش کنی…. ببین…آری نگاه کن…بنگر…نظاره کن…که هم اکنون قلبم خالیِ خالیست و روحم آن قدر سبک که هیچ دلبستگی در آن وجود ندارد….